۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

جوک خوب

غضنفر میره کله پاچه فروشی، یارو بهش میگه: قربون چشم بگذارم؟
غضنفر میگه: نه آقا! حداقل صبر کن من برم قایم شم!
----

روزی از ميلتون، شاعر معروف انگليسی پرسيدند: چرا وليعهد انگلستان می تواند در چهارده سالگی بر تخت سلطنت بنشيند و سلطنت کند؛ اما تا هيجده سال نداشته باشد نمی تواند ازدواج کند؟

گفت: بخاطر اينکه اداره کردن يک مملکت از اداره کردن يک زن بمراتب آسانتر است!
----
غضنفر ماشینشو میبره تعميرگاه و به مكانيك میگه: میشه بوقشو درست کنی!؟
مكانيكه یه نگاهی به ماشين میکنه، به غضنفر میگه: اينجوری كه من فهمیدم ترمزهای ماشين شما خرابه!
غضنفر میگه: خب واسه همینه که میخوام بوقشو درست کنم!
----
معلم داشت جریان خون در بدن را به بچه‌ها درس مى‌داد. براى این که موضوع براى بچه‌ها روشن‌تر شود گفت: بچه‌ها! اگر من روى سرم بایستم، همان طور که مى‌دانید خون در سرم جمع مى‌شود و صورتم قرمز مى‌شود.

بچه‌ها گفتند: بله

معلم ادامه داد: پس چرا الان که ایستاده‌ام خون در پاهایم جمع نمى‌شود؟

یکى از بچه‌ها گفت: براى این که پاهاتون خالى نیست.
----
اولی: روز تولد زنت چه هدیه اي بهش دادی؟

دومی: گردنبند الماس.

اولی: یک چیز می خریدی که به درد خودت هم می خورد. مثلاً موتور …

دومی: شوخی می کنی، مگه موتور مصنوعی هم میشه پیدا کرد؟
----
توی کلاس آموزشی ارتش، فرمانده می پرسه کی میدونه فرق ترس با احتیاط چیه؟

سرباز میگه: وقتی یک فرمانده عقب نشینی کنه عملش احتیاط محسوب میشه. ولی اگر همین کار رو یک سرباز بکنه، عملش ترس حساب میشه!
----
ولی: دکتر بهم گفته موقع کار کردن سیگار نکشم.
دومی: خوب شد، پس حالا دیگه سیگار نمی کشی.
اولی: نه حالا دیگه کار نمیکنم
----
اولی: از ماشينت راضی هستي؟
دومی: مكانيكم خيلی راضیه!!!
----
يارو سکه میندازه صندوق صدقات ٬ سوارش میشه
----
پلیس به غضنفر: اینجا ماهی‌گیری قدغنه!!! غضنفر: ولی اینجا تابلو نزدین!!!
پلیس: نزدیم که نزدیم، زود باش از بالای اون آکواریوم بیا پایین!!!!

هیچ نظری موجود نیست: