۱۳۸۹ شهریور ۱۵, دوشنبه

لطیفه ایرانی

دوتا خانم داشتند با هم صحبت می کردند. یکی شون که ازدواج کرده بوده به اون یکی میگه:

فکرشو بکن دیروز یکی توی فروشگاه منو دوشیزه خانم صدا کرد

اون یکی میگه: خوب بابا حق داشته دیگه، اون فکر کرده آخه کی ممکنه تو رو گرفته باشه
----
حیف نون داشت رادیو گوش میداد رادیو گفت: مسیر همت به امام حسین بسته شده حیف نون شاکی میشه: میگه بسته شده که بسته شده دیگه چرا قسم می خوری !
----
غضنفر شب عروسيش نميدونه چه چيزي به عروس بگه ميگه بابات ميدونه اينجايي !
----
حیف نون مار توى شيشه الكل ميبينه ميگه جلل خالق همه چيزديده بوديم جز ترشى مار !!!
----
به غضنفر میگن تا حالا لو رفتی ؟ میگه نه ، ردیف کن آخره هفته بریم !!!
----
معلم سر کلاس درس به شاگرداش میگه هر کس خنگه از جاش بلند شه و بایسته ! یهو یکی بلند میشه میگه آقا به خدا ما خنگ نیستیم فقط خواستیم شما تنها نباشید !
----
دختران 2 دسته اند : دسته اول آنهایی که زیبا هستند و فورا ازدواج میکنند و دسته دیگر آنهایی که به دانشگاه میروند .
----
مراد: مامانت چطوری فهمید که دستهایت را نشستی؟



حسنی: هیچی فراموش کرده بودم صابون را خیس کنم!

----
اولي: يک فوتباليست را نام ببر که يک درجه برتر از مارادونا باشد. دومي: ماراسه نا.
----
بزرگي در معامله‌اي كه با ديگري داشت، براي مبلغي كم، چانه‌زني از حد درگذرانيد. او را منع كردند كه اين مقدار ناچيز بدين چانه‌زني نمي‌ارزد. گفت: چرا من مقداري از مال خود ترك كنم كه مرا يك روز و يك هفته و يك ماه و يك سال و همه عمر بس باشد؟ گفتند: چگونه؟ گفت: اگر به نمك دهم، يك روز بس باشد، اگر به حمام روم، يك هفته، اگر به حجامت دهم، يك ماه، اگر به جاروب دهم‌، يك سال، اگر به ميخي دهم و در ديوار زنم، همه عمر بس باشد. پس نعمتي كه چندين مصلحت من بدان منوط باشد، چرا بگذارم با كوتاهي از دست من برود؟!
عبید زاکانی
----
غضنفر داور فوتبال میشه بهش میگن:بزرگترین آرزوت توی داوری چییه؟
میگه:بزرگترین ارزوم توی داوری اینه که یه روزی توی جام جهانی واسه تیم ملی کشورم داوری کنم...!!!

هیچ نظری موجود نیست: