دوتا خانم داشتند با هم صحبت می کردند. یکی شون که ازدواج کرده بوده به اون یکی میگه:
فکرشو بکن دیروز یکی توی فروشگاه منو دوشیزه خانم صدا کرد
اون یکی میگه: خوب بابا حق داشته دیگه، اون فکر کرده آخه کی ممکنه تو رو گرفته باشه
----
حیف نون داشت رادیو گوش میداد رادیو گفت: مسیر همت به امام حسین بسته شده حیف نون شاکی میشه: میگه بسته شده که بسته شده دیگه چرا قسم می خوری !
----
غضنفر شب عروسيش نميدونه چه چيزي به عروس بگه ميگه بابات ميدونه اينجايي !
----
حیف نون مار توى شيشه الكل ميبينه ميگه جلل خالق همه چيزديده بوديم جز ترشى مار !!!
----
به غضنفر میگن تا حالا لو رفتی ؟ میگه نه ، ردیف کن آخره هفته بریم !!!
----
معلم سر کلاس درس به شاگرداش میگه هر کس خنگه از جاش بلند شه و بایسته ! یهو یکی بلند میشه میگه آقا به خدا ما خنگ نیستیم فقط خواستیم شما تنها نباشید !
----
دختران 2 دسته اند : دسته اول آنهایی که زیبا هستند و فورا ازدواج میکنند و دسته دیگر آنهایی که به دانشگاه میروند .
----
مراد: مامانت چطوری فهمید که دستهایت را نشستی؟
حسنی: هیچی فراموش کرده بودم صابون را خیس کنم!
----
اولي: يک فوتباليست را نام ببر که يک درجه برتر از مارادونا باشد. دومي: ماراسه نا.
----
بزرگي در معاملهاي كه با ديگري داشت، براي مبلغي كم، چانهزني از حد درگذرانيد. او را منع كردند كه اين مقدار ناچيز بدين چانهزني نميارزد. گفت: چرا من مقداري از مال خود ترك كنم كه مرا يك روز و يك هفته و يك ماه و يك سال و همه عمر بس باشد؟ گفتند: چگونه؟ گفت: اگر به نمك دهم، يك روز بس باشد، اگر به حمام روم، يك هفته، اگر به حجامت دهم، يك ماه، اگر به جاروب دهم، يك سال، اگر به ميخي دهم و در ديوار زنم، همه عمر بس باشد. پس نعمتي كه چندين مصلحت من بدان منوط باشد، چرا بگذارم با كوتاهي از دست من برود؟!
فکرشو بکن دیروز یکی توی فروشگاه منو دوشیزه خانم صدا کرد
اون یکی میگه: خوب بابا حق داشته دیگه، اون فکر کرده آخه کی ممکنه تو رو گرفته باشه
----
حیف نون داشت رادیو گوش میداد رادیو گفت: مسیر همت به امام حسین بسته شده حیف نون شاکی میشه: میگه بسته شده که بسته شده دیگه چرا قسم می خوری !
----
غضنفر شب عروسيش نميدونه چه چيزي به عروس بگه ميگه بابات ميدونه اينجايي !
----
حیف نون مار توى شيشه الكل ميبينه ميگه جلل خالق همه چيزديده بوديم جز ترشى مار !!!
----
به غضنفر میگن تا حالا لو رفتی ؟ میگه نه ، ردیف کن آخره هفته بریم !!!
----
معلم سر کلاس درس به شاگرداش میگه هر کس خنگه از جاش بلند شه و بایسته ! یهو یکی بلند میشه میگه آقا به خدا ما خنگ نیستیم فقط خواستیم شما تنها نباشید !
----
دختران 2 دسته اند : دسته اول آنهایی که زیبا هستند و فورا ازدواج میکنند و دسته دیگر آنهایی که به دانشگاه میروند .
----
مراد: مامانت چطوری فهمید که دستهایت را نشستی؟
حسنی: هیچی فراموش کرده بودم صابون را خیس کنم!
----
اولي: يک فوتباليست را نام ببر که يک درجه برتر از مارادونا باشد. دومي: ماراسه نا.
----
بزرگي در معاملهاي كه با ديگري داشت، براي مبلغي كم، چانهزني از حد درگذرانيد. او را منع كردند كه اين مقدار ناچيز بدين چانهزني نميارزد. گفت: چرا من مقداري از مال خود ترك كنم كه مرا يك روز و يك هفته و يك ماه و يك سال و همه عمر بس باشد؟ گفتند: چگونه؟ گفت: اگر به نمك دهم، يك روز بس باشد، اگر به حمام روم، يك هفته، اگر به حجامت دهم، يك ماه، اگر به جاروب دهم، يك سال، اگر به ميخي دهم و در ديوار زنم، همه عمر بس باشد. پس نعمتي كه چندين مصلحت من بدان منوط باشد، چرا بگذارم با كوتاهي از دست من برود؟!
عبید زاکانی
----
غضنفر داور فوتبال میشه بهش میگن:بزرگترین آرزوت توی داوری چییه؟
----
غضنفر داور فوتبال میشه بهش میگن:بزرگترین آرزوت توی داوری چییه؟
میگه:بزرگترین ارزوم توی داوری اینه که یه روزی توی جام جهانی واسه تیم ملی کشورم داوری کنم...!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر