۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

طنز

غضنفر داشت واسه دوستش تعریف میکرد:
آره، چند وقت پیش داشتم توی جنگل می رفتم، که یک دفعه یک شیر وحشی بهم حمله کرد، منم نتونستم فرار کنم اونم گرفت منو و خورد.
دوستش میگه: آخه چطوری میشه؟ تو که الان زنده ای و داری زندگی می کنی!!
غضنفر میگه: ای بابا، چه زندگی؟ تو هم به این میگی زندگی!؟
----
زن: تموم بچه ها عقلشونو از من به ارث بردن
مرد: ... حق با توست، چون عقل من سر جاشه!
----
یارو میره سمعک بخره،
فروشنده میگه: همه جورشو داریم، 1000 تومنی تا 1000000 تومنی.
یارو میگه: 1000 تومنی اش چه جوری کار میکنه؟
فروشنده میگه: این اصلا کار نمیکنه فقط چیزی که هست وقتی مردم اینو میبینن، بلندتر حرف میزنن
----
پدری به دخترش میگه: دخترم راجع به پیشنهاد ازدواجی که بهت داده اند خوب فکرهایت رو بکن.
دختر گریه کنان میگه: ولی من می خواهم پیش مامانم باشم.
پدر: خوب، اونم با خودت ببر عزیزم
----
پدر: پسرم بزرگ شدی میخوای چه کاره بشی؟
پسر: سیاستمدار
پدر: مگه عقلت کمه؟
پسر: یعنی شرطش اینه!؟
----
مادر و بچه جلوی قفس میمونه...
بچه: مامان این میمونه شبیه عمه کبری است.
مادر: وای! عزیزم اگر به گوشش برسه خیلی ناراحت میشه ها.
بچه: مامان من خیلی یواش گفتم میمونه نشنید!
----
يه دختر مسيحي ميره پيش کشيش که به گناهاش اعتراف کنه.
ميگه: من هر دفعه از جلوي آينه رد ميشم، به خودم ميگم من چقدر خوشگلم،من گناه ميکنم؟
کشيشه ميگه: نه دخترم شما گناه نميکني، اشتباه ميکني
----
دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد.
معلم گفت: از نظر فيزيکى غيرممکن است که نهنگ بتواند يک آدم را ببلعد، زيرا با وجود این که پستاندار عظيم‌الجثه‌اى است، امّا حلق بسيار کوچکى دارد.
دختر کوچک پرسيد: پس چه طور حضرت يونس به وسيله يک نهنگ بلعيده شد؟
معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. اين از نظر فيزيکى غيرممکن است.
دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت يونس مى‌پرسم.
معلم گفت: اگر حضرت يونس به جهنم رفته بود چى؟
دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسيد.
----
محکوم به اعدام: آخرین آرزوم اینه که پسرم را ببینم.
دادستان: اشکال نداره، پسرت کجاست؟
محکوم: من هنوز ازدواج نکرده ام!
----
پدر: پسرم هفته پیش رفت ولی فکر نمی کنم دیگه برگرده.
چرا؟ مگه چی شد؟
پدر: هیچی، آخه گفت من میرم تا موفق نشم، برنمیگردم
----
معلم: چرا رفته هستم غلط است؟
شاگرد: آقا اجازه، برای اینکه شما هنوز نرفته هستید
----
مادر: پسرم وسط حرفم نپر، بذار حرفم تموم بشه بعد تو حرف بزن.
پسر: مامان اون موقع شما خوابین
----
غضنفر دره يخچالش خراب مي شه واسش پرده مي زنه
----

۱ نظر:

ali گفت...

salam
hale shoma?
baba kar dorooooooooooooos
shoma be man va webloge man lotf darin
karet jalebe ehtemalan kam ke ovordam hoseleye up kardan nadashtam az matalebe u estefade mikonam
khohahl shdam ke sar zadi
ya hagh

www.yakhdooni.blogfa.com