۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

جوکهای ایرانی

غضنفر زنگ میزنه ثبت احوال ، میگه : ببخشید اونجا ثبت احواله ؟ من امروز احوالم خوبه ، می خواستم ثبت کنم !
----
یه روز غضنفر رو به جرم دزدي مي برن دادگاه قاضي ميگه خجالت بکش اين دفعه چهارمته که مياي دادگاه. غضنفر به قاضي ميگه تو خجالت بکش که هر روز اينجايي
----
غضنفر پيراهن مشكي پوشيده بود. گفتند: خدا بد نده چي شده؟ گفت: انگشت بابام رفته زير تريلي! گفتند: خب اين كه پيراهن مشكي پوشيدن نداره! گفت: آخه انگشت بابام توي دماغش بوده
----
غضنفر با حیف نون شطرنج بازی می کنن ، شاه دق میکنه !
----
از یه پایین شهری می پرسن زن ذلیلی یعنی چی ؟ میگه همونیه که بالا شهریا بهش میگن تفاهم !
----
اگر از تنهایی لذت نمی برید ازدواج کنید... تا از تنهایی لذت ببرید
----
الا يا ايهاالساقي ادر کاسا و ناولها ... که عشق آسان نمود اول، ولي افتاد تالار و شام و عاقد و عکاس و آرايشگر و فيلم و لباس و تاج و کفش و کيف و ساک و سکه و شمش و پلاک و شمعدان و ساعت و زنجير و سرويس طلا... آنهم از آن سرويس خوشگلها... و از اين جور مشکلها
----
به مرده ميگن چرا زنتو باچاقو كشتي ميگه والا وضع ماليمون خوب نبود كه تفنگ بخرم
----
یه روز غضنفر یه 2000 تومنی پیدا میكنه كه وسطش سوراخ بوده .. میگه : ای بابا ، اینم از شانس من وسطش گوشه نداره
----
از غضنفر می پرسن دوست داری چه جوری بمیری؟ می گه مثل پدربزرگم در خواب و آرامش. نه مثل مسافرهای اتوبوسش در ترس و وحشت!

هیچ نظری موجود نیست: